با حس بد انتخاب چیزی وحشتناک از خواب پریدم...چقدر ترسناک است انتخاب چیزی که نمیدانیچقدر انسان بودن سخت استچقدر مسئولیت داردکاش مرا نمی آفریدی... میدانم ناشکری است اما چقدر پیچیده است که کاش نبودم و برای انتخابهای آنقدر دردسر نداشتم... چقدر راه میبهم است و کمکی جز خداوند راهگشا نیست چقدر حرفهای مادر عجیب است چقدر دارم دیوانه میشوم... من همیشه تنها تصمیم گرفته اماما این بار از خداوند میخواهم تنهایم نگذارددستم را بگیرد... راهم را نشان دهد... عشق بورزم... دوسال است او کنارم است... باهم شب و روز ساختیم... کاش باز هم بسازیم و زندگی این پیچیدگی را حل کند و ترس از دلم برود... من با او رشد کردم بزرگ شدم شاد شدم عزت نفس عمیق پیدا کردم... خودم بود... اما با یاری خداست که اینجایمسراپا ترسم به او امید دارم اما ناامیدم از خودم انتخاب سخت است نکنم چه شود بکنم چه شودبليط را برای روز شنبه گ
رفتم و میروم بسوی مسیری جدید... دکترا خواندن... با او بودن... کتابخانه... فضای امن باخود بودن و.....خدایا دستم را بگیر.. برم نمازشب بخونم آرامم کنی... من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1402 ساعت: 14:13